مگر آن دم که نباشد دِگَر از من خبری
مگر آن روز که پیدا نکند کَس،دِگر از من اثری
مگر آن لحظه که برباد رود هستی من
مگر ان تانیه ی سُست که در گیردم،نیستی من
لحظه ای نیست نگویم؛«تورا می خواهم»
نیست آن دم که نخوانم؛«تو را می خواهم»
مهربانم:
"زندگی در گذر از پیچ و خم حادثه هاست "
و در آن کوچه ی پر پیچ و خم حادثه ی زندگی ات
بانگ مردی است که او خسته ز راه،
خسته مردی است که آواز به لب می دارد
و او می خواند:«تو را می خواهم»