د ِ ه ِ ما

دهِ ما هر جمعه شاهد بازاری است

که به هرگوشه ی آن ستد عشق جاری است

دلِ هر کاسب آن نزدِ یک دلداری است

چه بگویم ای دوست،اصلاً؛

کدخدای دهِ ما،کار او عشقبازی است

کلبه های دهِ ما،پُرِ از صلح و صفا

خانه های دهِ ما،همه سرشار وفا

مردوزن در دهِ ما،همه سوداگرند

همه در پیشه ی عشق،ماهر و کارگرند

آری آری شب ها،دهِ ما مهتابی است

آسمان دهِ ما، همه روزه آبی است

ولی افسوس چرا؛

دهِ مارا دیگر نکند کس یادی

کم کمک محو شده پشت زمان ای وادی

هم محبت،هم وفا،هم صفا،هم دوستی

همه کمرنگ شده زین همه دل سستی

کاش بیاید روزی؛

کَس بگیرد زِ دهِ ما خبری

مرغ عشق هم آن روز،بزند بال و پری

پر زنم من آن روز،بروم تا هستی

دل پر از شادی و سر مملو از سرمستی

...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد